ماه محبوب
ساعت 9:55 صبح یکشنبه 87/9/3
فیلیپ ولتی: جمالزاده؛ پیوند ابدی ایران و سوییس
فیلیپ ولتی –سفیر سوییس- که نماینده تمام عیار آداب دانی، متانت و وقار مردم کشورش است صرفا به یک سخنرانی تعارف آمیز بسنده نکرد و با خواندن متنی هوشمندانه و مستدل به بررسی بنیان گفتوگوی فرهنگها در مواجه جمالزاده و سوییس پرداخت و گفت: «جمالزاده بخش عمده ای از زندگی خود را در سوییس گذراند و من همواره به این نکته میاندیشم که چه چیزی در زادگاه من بوده است که توانسته چنین تأثیری بر جمالزاده بگذارد؟ در جست و جوهای خود به عنوان «یکی بود، یکی نبود» برخوردم که سرنوشت ادبیات فارسی را تغییر داده است و این باعث حیرت فراوان من شد.»
او ادامه داد: «سوییس در میان دیگر حکومتهای سلطهجوی اروپای قرن نوزدهم، فضای روشنفکری متفاوتی از همسایگان خود داشت. این فضا همراه با استعداد سوییسی که چیزی را پس نمی زند و ضمن حفظ هویت ملی خود با گشاده رویی به پذیرش تمایلات دیگران برمی خیزد تا به گستره اندیشههای جهانی دست یابد. و احتمالا آن چه جمالزاده در سوییس یافت همین استعداد سوییسی بود.»
ولتی سوییس را در جنگ جهانی دوم و تا قرن بیستم، مأمن بسیاری از مهاجران توصیف کرد و گفت: «سوییس بی آنکه دچار تغییری در هویت ملی خود شود به عرصههای جهانی گره خورد و هرگز در پیوند خود با جهان یکباره مسخ و مستعمره فرهنگی هیچ کشوری نشد. به عنوان مثال نمایشنامه حماسی «ویلهلم تل» که سالها موجب شکل گیری انقلابها و برانگیخته شدن حس دفاع از میهن شده است تنها چند قرن به عنوان داستان حماسی شناخته میشود؛ چرا که نویسنده آن آلمانی بود و ما اگر چیز تازه ای در فرهنگ خود تولید نمیکردیم همچنان در استعمار فرهنگی این نویسنده باقی می ماندیم.»
سفیر سوییس با تأکید بر ویژگی استقلال هویتی در جمالزاده، خاطرنشان کرد: «جمالزاده این نمایشنامه را به زبان فارسی ترجمه کرده است و ما همین تصویر را در پایان بندی جمالزاده می بینیم.»
وی افزود: «من در مواجهه با نثر جمالزاده به پیرنگ، اعتدال و صراحتی برخوردم که نشانی از واژههای فخرفروشانه در سبک و زبان او به چشم نمیآمد. من آشنایی زیادی با زبان فارسی ندارم؛ اما با توجه به نثر جمالزاده میتوانم حدس بزنم ادبیات و زبان فارسی پیش از جمالزاده چگونه بوده است.»
ولتی درباره سهم سوییس در شکل گیری ادبیات جمالزاده گفت: «سوییس میزبان یک انقلابی در بهترین معنا از جهان بوده است و این بهترین تأثیها را میتواند ازخود برجای بگذارد و من از ادبیات فارسی سپاسگزارم که در تاریخ خود به سوییس جایگاهی داده است و برای ما و شما چه بهتر که اگر کسی نقش سوییس را در تاریخ شما به یاد میآورد آن را با جمالزاده به یاد بیاورد.»
دکتر شکرچی زاده: فعالیتهای فرهنگی جمالزاده هنوز ادامه داد
دکتر محمد شکرچی زاده –عضو هیأت امنای بنیاد جمالزاده- دیگر سخنران این مراسم بود. او که رییس موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران نیز هست درباره دارایی به ارث مانده از جمالزاده گفت: «جمالزاده با توجه به این که فرزند و خانوادهای نداشت مجموعه دارایی خود را در سال 1355 به دانشگاه تهران سپرد و باستانی پاریزی، دکتر علی اکبر سیاسی و ایرج افشار به عنوان هیأت امنای بنیاد جمالزاده مسئولیت سرنوشت داراییهای او را به عهده گرفتند. پس از فوت دکترسیاسی این مسئولیت به دکتر شیخ الاسلام و پس از درگذشت وی نیز این مسئولیت به بنده رسید.»
دکتر شکرچی زاده ادامه داد: « یک سوم از دارایی جمالزاده صرف خرید کتاب و اهدای آن به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران شد. یک سوم دیگر از داراییهای ایشان با عنوان بورس جمالزاده به دانشجویانی اختصاص یافت که میخواستند در رشتههای فرهنگی و ادبی تحصیل کنند و یک سوم دیگر نیز صرف کمک به یتیم خانهای در اصفهان شد.»
شکرچی زاده از نظم بخشیدن به انتشار آثار جمالزاده و همچنین ساخت خوابگاهی در دانشگاه تهران به نام مرحوم جمالزاده به عنوان بخشی دیگر از فعالیتهای بنیاد جمالزاده نام برد.
علی دهباشی آغازگر مراسم «شب جمالزاده» سخنانش را با نخستین نوشتهی جمالزاده برای حاضران خواند و انتشار "یکی بود یکی نبود" را در سال 1922 در برلن، غوغایی در ایران آن زماندانست.
اهدای جایزه جهانی جمالزاده در سال 2010 میلادی
دهباشی خبری شیرین برای اهالی داستان داشت. او از جایزهای جهانی خبر داد که به نام جمالزاده نامگذاری شده است و به آثاری اهدا میشود که در یکی از این حوزه ها دستهبندی شوند:
1- اثری برجسته در زمینه ایران شناسی
2- کتاب مهمی در زمینه ادبیات و یا پژوهش ادبی
3- رمانی که مضمون و فضای آن ایرانی است (این رمان الزاما نباید به زبان فارسی نوشته شده باشد).
4- نقد یا تحلیل و بررسی آثار جمالزاده
و پاداش برنده این جایزه ده ساله که سال 2010 اهدا خواهد شد، قرار است یک قالیچه ابریشم دستباف باشد که در آن نام جمالزاده نیز بافته شده است.
دهباشی درباره انتشار آثار جمالزاده نیزگفت: «در انتشار آثار او کوشیدیم تا نسخههایی منقح را منتشر کنیم و اگر اثری از او به تیغ سانسور گرفتار آمد از انتشارآن چشم پوشیدیم چرا که همچنان نسخههای اصلی و بدون حذف آنها را به صورت کپیهای غیرمجاز در بازار میتوان به سادگی یافت.»
وی همچنین خبر داد: «مجموعه اسناد و مکاتبات جمالزاده و نامههای او که 6 جلد آن حروفچینی شده است مراحل انتشار را پشت سر میگذارند. این نامهها شامل نامههایی است که جمالزاده به دیگران نوشته و بخشی از آنها نیز پاسخ دیگران به اوست که با همت سوسن اسیری جلد نخست آن منتشر شده است. در جلد سوم نیز مجموعهای از نامههایی که او به محمود دولت آبادی نوشته انتشار خواهد یافت.»
محمود دولت آبادی: جمالزاده نماد تلفیق فرهنگ ایرانی و فرنگی بود
محمود دولت آبادی که صدایش از میان تشویق حاضران مجال شنیده شدن نمییافت، درباره جمالزاده گفت: « او شخصیت قابل مطالعهای برای ما ایرانیها و حتی برای اروپاییها باید باشد. او سمبل و نماد تلفیق آداب، عادت و فرهنگ ایرانی و فرنگی است. جمالزاده نشانی از وحدت در عین دوگانگی است چرا که در دو سرزمین متفاوت و دور از هم پرورش یافته بود؛ اما با سفر او به سوییس هرگز ریشههای او در سرزمین مادریاش قطع نشد.»
وی ادامه داد: «جمالزاده در سنین 10 یا 11 سالگی به سفارش پدرش به بیروت رفت و سرانجام در سوییس مستقر شد. او به واسطه نامههایش همیشه نکتهای را به من یادآوری میکرد و آن داشتن نظم، دقت و احساس مسئولیت در برابر دیگران بود که موطن این آداب را در جای به جز فرهنگ اروپایی نمیتوان یافت. او به واسطه یک دوست قدیمی هر هفته دو نامه برای من می نوشت و من نیز با وجود آن که سعی در پاسخ به موقع نامهها داشتم نمیتوانستم این نظم را رعایت کنم؛ از این رو یک بار به او نوشتم: من آن دقت، نظم و وقت و تربیت خاصی را که باعث میشود شما با چنین نظمی نامه بنویسید نمیتوانم داشته باشم، من نویسندهای بینظم هستم و نظم خودم را در بینظمی می یابم و اگر نامه نمینویسم به این معنا نیست که ذرهای از ارادت من به شما کاسته شده است.»
نویسنده سترگترین رمان ایران درباره پرورش یافتن جمالزاده و نقش پدر او در تربیت وی خاطرنشان کرد: « پدر جمالزاده که جزو روحانیون مخالف استبداد بود از معدود روحانیونی به شمار میآمد که بر خلاف دیگر روحانیون با زبانی غیر قابل فهم حرف نمیزد و روی منبر به زبان مردم کوچه و بازار سخن میگفت. این ویژگیها از پدر جمالزاده به فرزندش نیز منتقل شده بود او گاه با انگشت ابرهای آسمان را به فرزندش نشان میداد و میگفت به نظر تو هر کدام از اینها شبیه چه چیزی است؟ و بخشی از روح ساده نویسی در نثر جمالزاده وامدار همان و تربیت ویژه است.»
دولت آبادی از جمالزاده به عنوان یکی از سازندگان بستر شکلگیری انقلاب مشروطه نام برد و تصریح کرد: «پس از سعدی ادبیات ما در حوزه نثر تا دوره مشروطیت دستاورد قابل توجهی نداشت و به غیر از سبک هندی که در شعر بروز و ظهور یافت نمیتوان نمونه متفاوتی مثال زد. مردم روزگار جمالزاده نیز زبان میرزا بنویسها را نمیفهمیدند و در چنین دورهای نثر ساده و روان جمالزاده تأثیر قابل توجهی بر زبان مردم گذاشت و همین انقلاب زبانی، تأثیری انکارناپذیر در به وقوع پیوستن مشروطه داشت.»
او درباره معدل کارنامه ادبی جمالزاده گفت: «دو نکته مهم معدل کارنامه ادبی او را رقم میزنند: نخست، مستحیل نشدن در فرهنگ غرب و دوم، پافشاری نکردن بر تعصبات شوونیستی. او هر دو ارزش را در هم عجین کرد. از یکی نبرید و در دیگری نیز غرق نشد. او نمود کامل برخورد انسان ایرانی با تمدن غرب است که بدون خودباختگی به کشف و درهم آمیختن ارزشهای این دو فرهنگ متفاوت پرداخت. از دست دادن اعتماد بهنفس، آنچیزی نیست که پدر ادبیات نوین ایران به ما توصیه میکند، بلکه یادگیری همراه با تواضع محض و بهکار بستن آن، ارزشی است که جمالزاده به ما توصیه میکند و من این اندرز را از دل و جان پذیرفتم. »
محمود دولت آبادی خاطرنشان کرد: «مردم ایران هر گاه یک قرن فرصت یافته توانسته به یک خودآگاهی تاریخی دست یابد؛ چنان که از زمان ظهور رودکی تا زمان پدید آمدن فردوسی کبیر یک قرن میگذرد و ما در شاهنامه شاهد اندیشهای فربه و بس سترگیم که خودآگاهی تاریخی عصر خود را به نمایش میگذارد. جمالزاده نیز در عصر خود به عنوان تولید کننده خودآگاهی تاریخی و نگارنده خرد جمعی زمانه خود ایفای نقش میکند.»
حرفهای دولت آبادی تمام میشود. لیوان آب را پر میکند و در میان تشویق حاضران مجال سرکشیدن لیوان را نمییابد. با شتاب سن را ترک میکند و پگاه احمدی جای او را میگیرد.
پگاه احمدی-شاعر و منتقد- داستان «ویلان الدوله»ی جمالزاده را میخواند و کلمات جمالزاده آرام آرام در فضای سالن چرخ میزنند تا نوبت به میترا الیاتی –سردبیر نشریه اینترنتی جن و پری برسد. الیاتی نامهی خود به جمالزاده را میخواند و چنان که میگوید انگار جن و پری هم یادگاری از جمالزاده است: «جمالزاده در دیداری به من گفت "جن و پری" یکی از قدیمی ترین و ریشهایترین مضامین داستانی ما ایرانیان است.» و میترا الیاتی هم نام مجله اینترنتیاش را میگذارد «جن و پری». حالا سالروز تولد«جن و پری» که دیگر یکساله شده است پیوند خورده با درگذشت جمالزاده ی 116 ساله.
متن سخنرانی سفیر سوئیس:
سخنرانی فیلیپ ولتی سفیر سو ئیس در ایران در «شب جمالزاده» که توسط خانم فرزانه قوجلو به فارسی برگردانده و قرائت شد .
محمد علی جمالزاده در قلمرو ادبیات فارسی یک اصلاحگر، یک انقلابی است! از زمانی که درباره جمالزاده شنیدهام و خوانده ام با این عنوان روبرو شده ام .
سپس کشف کردم که جمالزاده بخش اعظمی از زندگی خود را در سوئیس گذرانده و بخش عمده آثار ادبی خود را در این کشور یعنی در موطن من نوشته است .
پس پرسشی کاملاٌ طبیعی پیش میآید؛ اینکه زندگی تجربی جمالزاده در سوئیس تا چه میزان به نقش انقلابی او در ادبیات فارسی مرتبط بوده است.
آیا سوئیس دارای چنان زمینه روشنفکرانه ی انقلابی است که بر مبنای آن تمدنهای غیراروپایی چنین دستخوش دگرگونی میشوند؟ آیا واقعاٌ سوئیس دارای چنین تصویر و شهرتی است؟
شاید شما بخندید اما در واقع زمانی چنین بوده، ولی نه در قرن بیستم و نه در دورانی که جمالزاده در فضای روشنفکرانه حاکم بر سوئیس به سر می برده است .
پس چه چیزی در زادگاه من الهام بخش او بوده که توانسته آثار ادبیی را به وجود آورد که تأثیری بلامنازع در تفکر و فرهنگ ایرانی داشته است ؟
در جستجوی خود برای یافتن پاسخ نخست با عنوان «یکی بود ، یکی نبود» روبرو شدم – معادل انگلیسی آن «روزی روزگاری» ( Once upon a time ) است – که شالوده شهرت جمالزاده به عنوان اصلاحگر زبان ادبی فارسی بر آن قرار گرفته .
و این باعث حیرت فراوان من شد . چگونه رویکردی کلاسیک به زبان قصه پریان میتواند ماشهی انقلاب را بچکاند؟ انقلابات سیاسی در طی تاریخ انواع گوناگونی از جملات را برای یورش به هماوردان خود وضع کردهاند!
پس از آن دریافتم که جمالزاده نمایش ویلهلم تل را از فردریک شیللر به زبان فارسی برگردانده . ویلهلم تل داستان قهرمان افسانهای و ملی ماست که گفته اند موجب شکلگیری مقاومت اولیه در بین هموطنان خود علیه سلطه بیگانه شده است. این تصویر را به عنوان تصویری انقلابی مد نظر داشته باشید و آن گاه به پایان توضیح خود در خصوص الهام انقلابی جمالزاده از آن میرسید.
وجه آزاردهنده این حقیقت است که داستان ویلهلم تل فقط چند قرن پس از رخداد تاریخی آن به عنوان حماسهای ملی شناخته میشود . و حتی وجه بدتر آن که نویسندهای نمایش فردریک شیللر اصلاٌ سوئیسی نیست. او آلمانی بود. بنابراین اگر مقرر بود که داستان ویلهلم تل بخش اصلی هویت ملی ما شود؛ ما آن را وامدار نفوذ ادبی بیگانه؛ به عنوان نوعی از استعمار فرهنگی بودهایم.
این همه به جمالزاده ارتباطی ندارد. من میفهمم که او اساساٌ و اصالتاٌ ایرانی است و نه سوئیسی .
پس چیزی وجود ندارد که بتوان به عنوان سهم سوئیس در نقش فرهنگی جمالزاده در ایران پیدا کرد.
البته من نمیدانم و قصد هم ندارم که دلایل جعلی اختراع و عنوان کنم .اما چرا کمی بیشتر تأمل نکنیم؟ فقط به دلیل مباحثه و برای آنکه دعوتی را که امشب از من برای حضور در اینجا بعمل آمده توجیه کنم.
درحقیقت، سوئیس در طی قرن نوزدهم در بین حکومتهای مطلقه سلطه جو در اروپا به عنوان مأمنی برای آزادیخواهان، انقلابیون و دیگر چهره های آشوبگر شهرت خوبی نداشته است.
این شهرت تا قرن بیستم ادامه یافت و دلیلی شد برای هزاران فرد تحت تعقیب تا طی جنگ جهانی اول به دنبال یافتن پناهگاه به کشور من روی آورند. جمالزاده شاید همین دلایل شخصی را داشته که در دهه بیست قرن گذشته به سوئیس آمد، آنچه او آنجا یافت نگرشی خاص سوئیس بود که رو در روی تمایلات عمده جامعه جهانی میایستد.
آنچه او آنجا یافت احتمالاٌ آن استعداد سوئیسی بود که با تمایلات عمومی که نمی توانید تغییر دهید مخالفت نمیکند بلکه ترجیحاٌ به آنها میپیوندد و آنها را با خوشرویی میپذیرد.
من از تمایلاتی حرف میزنم که به اندیشه جهانی کردن حاکم امروز منجر میشود. در واقع، سوئیس شم خوبی داشته که بیآنکه در هویت ملی خود تغییری ایجاد کند، توانسته خود را با جهانی شدن جهان، جامعه و اقتصاد انطباق دهد و در این زمینه به موفقیتی قابل ملاحظه دست یابد. این کار مستلزم ارزیابی معقولانه بود از آنچه ما نیاز داشتیم و آنچه که میتوانست در راه نیل به این هدف مانع ایجاد کند نگرشی بسیار معتدل، صریج و بسیار سوئیسی به مسائل جهانی.
من یکی از داستانهای «یکی بود، یکی نبود» – روزی روزگاری – را خواندم البته باید اعتراف کنم به زبان انگلیسی و نه فارسی. و کم کم به چگونگی تأثیر نثر انقلابی جمالزاده پی بردم. این امر به سبب صراحت او در پیرنگ، در سبک و در واژگان بوده است. این داستان به نحوی ادبیات سوئیس را در قرن بیستم (در نیمه قرن ) به خاطر من آورد. بار دیگر نوعی اعتدال و صراحت را در آن دیدم بینشانی از مشخصههای فخرفروشانه در سبک و واژگان آن.
من از ادبیات فارسی بسیار کم میدانم. اما اگر نخستین مشاهدات و حدس و گمانهای تردیدآمیز من درست باشد، میتوانم به صورتی مبهم آنچه را ادبیات فارسی میبایستی قبل از جمالزاده بوده و تأثیر او را بر آن تصور کنم.
اگر شما هم بتوانید به تفکرات و حدس و گمانهای من بپیوندید، شاید بتوانید سهمی ممکن از سوئیس را در آن تشخیص دهید، حتی اگر من نتوانم توضیح دهم چرا و چگونه جمالزاده به شخصیتی انقلابی در عرصه ادبیات بدل شد .
اینکه شما میزبان اصلاحگری برجسته در عرصه فرهنگ بودهاید، میزبان یک انقلابی در بهترین معنای کلمه، فکر و احساسی ارزشمند از خود به جای میگذارد.
من از ادبیات فارسی سپاسگزارم که در تاریخ خود به سوئیس جایگاهی داده است.
اجازه دهید روح و اراده جمالزاده را به نسلهای جوانتر استعدادهای ادبی و فعالین فرهنگی انتقال دهیم! اگر کسی نقش سوئیس را در یک مرحله از تاریخ شما به یاد آورد، چه بهتر برای من و برای همه کوششهای مشترک در حیطه فرهنگ
¤ نویسنده: محبوب
:: بازدید امروز ::
4
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
33256
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: آرشیو ::
پیامبری از کنار خانه ی ما ردشد......
لیلی میدانست مجنون چشم براست......
زندگی نامه جمال زاده
نقد و بررسی جمال زاده
کنکاش در آثار جمالزاده
:: اوقات شرعی ::
:: لوگوی دوستان من::
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::